آتش عشق یعنی از خود بی خود شدن به بلور احساس تلنگر زدن از درون زبانه کشیدنخزان را بهار دیدن درپس غرور ظاهری قلب را به پاکی آفتاب دیدن زیبائی ها و لطافت ها رابا احساس در واژه گنجاندن عشق یعنی آغازی شیرین وآتش جاودان با هر چه بوی تعلق داردعشق یعنی سوختن و ذوب شدن در بوته عشق ،عشق یعنی لرزش همه وجود در برابر معشوق یعنی زیبا دیدن.زیبا شنیدن.زیبا گفتن یعنی در حریر نرم و لطیف رفتن خواب های مینائی دیدن عشق یعنی در آبی آسمان غرق شدن و آبی شدن عشق یعنی تازگی.یعنی بهار

دسته ها : بهار عشق
سه شنبه دوازدهم 9 1387
از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس  تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام روئید با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویاییو من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم  همین بود آخرین حرفت !! و من بعد از عبور تلخ و غمگینت  حریم چشم هایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردمنمی دانم چرا رفتی ؟؟؟نمی دانم چرا * شاید خطا کردم !!و تو بی آنکه فکرغربت چشمان من باشی نمی دانم کجا * تا کی * برای چه ؟؟ ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید  و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هرروز از کنارپنجره با مهربانی دانه بر می داشت تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایش باران بود و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد !!ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفتتو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردمو من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست ومن در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دلمیان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر  نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز   برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کرد
دسته ها : بهار عشق
سه شنبه دوازدهم 9 1387
X